🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
لطفا با دقت بخوانید👇
✅چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم.
و من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم
برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم
و وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن
قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن
منم بناچار همون پایین نشستم
و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم
و بعد از گذشت یکی دو ساعت
متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه
و خانم مسن روبرویش داره باهاش صحبت میکنه
ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم .
گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه ی بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه ی بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند .
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود
و ظاهرا حرف های خوشایندی نزده بودند
خانم مسن که زنی با کمالات بود
به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است.
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟
👈من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم
مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند.
من هم سر تا پا شوق آموختن
استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟
خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم
من هیچی مصرف نمیکنم
استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده
مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟
خانم گریان گفت ، چرا داریم میریم سفر
استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی
اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کند.
و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد
و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی.
دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود
خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود
گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.
ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند
تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی .
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی
یا خریدار رنج و اندوه ؟
و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم
برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم .
استاد ادامه داد:
اگر طول روز از خودت بپرسی
امروز میخوام چه چیزی را بخرم
که برای زندگی ام مفید باشد
بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید .
بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.
واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید
تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش .
و یا یک هدف و رضایت.
ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.
امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید .
ما عمرمان را میدهیم و با آن خرید میکنیم
عمرمان را میدهیم چه چیزی در قبال آن دریافت میکنیم؟
زندگی تان سرشار از خریدهای مفید باد.(پرستوی عاشق(
...